دیدگاهم



عشق ناشناخته است مثل آتش است زندگی را گرم می کند  انسان رو در زمان حال قرار میدهد عشق در مرکز قرار دارد درست مانند قلب که در مرکز بدن است  وغم وشادی را در کنار هم قرار میدهد و واسطه ای است بین زمین وآسمان. انگار بهم ریختگی است که زندگی را با تجربه جدیدتر میبینی شیرین است وحال وهوایی دارد که تو همه چیز را زیباتر میبینی عشق تو را شبیه معشوق میکند و برابر با او میکند و دیدگاه ها یکی میشود.


اشتباه کردم، ترسیدم نکنه کارها خراب شود فاجعه ای درست شود پس چیزی نگفتم خنده هایم را پنهان کردم نکنه به کسی بر بخورد پس دردها را فرو خوردم دردها عمیقتر شد تا اینکه از همه کناره گرفتم چون نقش دیگران را در اشتباهات نادیده گرفتم وفداکاری های بی موردی در حق دیگران  کردم که اول از همه به خودم لطمه میزد خود را ناقص یافتم چونکه چیزی برای عرضه به دیگران نداشتم بلکه همه چیز را در درونم ریخته بودم پس سکوت کر کننده ای رخ داد که دیگران را اذیت میکرد این سکوت همان حرفهای فروخورده ی من بود حرفهایی که حتی وقتی به خودم میزدم خود را دیوانه می انگاشتم و اینقدر به خود سخت گرفتم که دهانم پیش دیگران قفل شد.وقتی این کار را با خود میکنی صبوری زیادی می خواهد تا دردهایت را بپذیری و کم کم بتوانی دردهایت را به دیگران بگویی.


فراموشی درد عجیبیست. هستی ولی نمی دانی کجایی تو خودت هست ونیستی، بود ونبودی مگر میشه همزمان بود ونبود! لابد میشه دیگه.تو خودت را به هستی سپردی.دنیا مال تو شده و غرق در هستی شده ای به طوری که نمی دانی چکار میکنی ولی من تو را باور دارم وبه اصالت کارهایت ایمان دارم درست است که زمان ومکان رانمی شناسی ولی معنویت وخلوص تو در همین است من از دنیایت میترسم ولی آن را دوست دارم من شجاعت تو را تحسین میکنم که در دنیایی که کسی نیست به تنهایی هستی.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها